کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مندیل و تحت الحنک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تحت الحنک
فرهنگ فارسی معین
( ~. حَ نَ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - زیر چانه . 2 - بخشی از دستار یا عمامه که پس از گذراندن از زیر چانه ، به دور سر می بندند.
-
نان خور
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِفا.) زن و فرزند، کسی که تحت سرپرستی می باشد.
-
تحت الشعاع
فرهنگ فارسی معین
(تَ تَ شُّ) [ ع . ] 1 - (ق مر.) زیر پرتو. 2 - اجتماع آفتاب و ماه در یک برج (نجوم .) 3 - آن چه که بر اثر پیدایش چیزی دیگر از رونق افتاده .
-
تحت الفظی
فرهنگ فارسی معین
(تَ تُ لْ لَ) [ ع - فا. ] (ص .) ویژگی ترجمه یا معنایی که کلمه به کلمه و بدون توجه به معنای کلی اثری ترجمه یا تفسیر شده است .
-
تلجئه
فرهنگ فارسی معین
(تَ جِ ئِ) [ ع . تلجئة ] (مص م .) 1 - قرار دادن مال برای بعضی از وارثان دون بعض . 2 - واگذار کردن زمین خود به دیگری و بدین نحو تحت حمایت او درآمدن ؛ التجاء.
-
رعیت
فرهنگ فارسی معین
(رَ یَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - عموم مردم . 2 - کسانی که به کِشت و زرع برای یک مالک می پردازند. 3 - بنده ، مردم تحت فرمان پادشاه .
-
منگنه
فرهنگ فارسی معین
(مَ گَ نِ) (اِ.) ابزاری که چیزی را در میان یا زیر آن می گذارند و سوراخ می کنند یا تحت فشار قرار می دهند.
-
شهرداری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - (حامص .) عمل و شغل شهردار. 2 - (اِمر.) اداره ای از توابع وزارت کشور که در هر شهر برای پاکیزه نگاه داشتن خیابان ها و کوچه ها و پارک ها و تأمین روشنایی و تقسیم آب و احداث پارک ها و خیابان ها تحت نظر انجمن شهرو شهردار به اجرای وظیفة خود می پر...
-
لوت
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) سازی است که در ایران به نام عود معروف می باشد. پیانونوازان فرانسوی در قرون 17 و 18 م . برای این ساز قطعات سبکی می ساختند که بعدها تحت عنوان پرلود، کورانت ، ساراباند، کاوت ، ژیگ و غیره ظاهر شد.
-
ملانقطی
فرهنگ فارسی معین
(مُ لْ لا نُ قَ) (ص نسب .) کنایه از: 1 - کسی که زیاد به سنت های کهن ادبی پای بند باشد. 2 - کسی که به املای دقیق و تحت اللفظی واژه ها بیشتر توجه می کند تا معنای آن ها.
-
سمبولیسم
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فر. ] (اِ.) 1 - نهضت ادبی که از اوایل قرن بیستم به عنوان عکس العمل ناتورالیسم در اروپا ایجاد شد. تحت تأثیر فلسفة ایده آلیسم بود، از متافزیک الهام می گرفت و می کوشید جهان را با نظر سمبولیک و روحانی بررسی کند، رمزگرایی ، نمادگرایی (فره ). 2 - ...
-
بخش
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - قسمت ، بهره . 2 - تقسیم . 3 - در تقسیمات کشوری ، از شهر کوچکتر و از ده بزرگتر که شامل چند روستا می شود. 4 - چند کشتی جنگی که تحت فرماندهی یک تن باشد؛ اسکادران . 5 - واحدی از یک سازمان که کار ویژه ای را بر عهده دارد. 6 - قسم...
-
خط
فرهنگ فارسی معین
(خَ طّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اثر و نشانة قلم بر کاغذ و غیره . 2 - نوشته . 3 - نویسندگی . 4 - فرمان . 5 - کنایه از: موی صورت که تازه در آمده . 6 - فاصلة بین دو نقطه (ریاضی ). 7 - مسیر ویژة رفت و آمد پیوستة یک یا چند وسیلة نقلیه . 8 - خوشنویسی . 9 - مرا...