کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منحرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منحرف
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ رِ) [ ع . ] (اِفا.) کج شده ، به راه کج رونده .
-
جستوجو در متن
-
وریب
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص .) کج ، نادرست ، منحرف .
-
اریب
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ ع . ] (ص .)1 - منحرف ، کج . 2 - کجی .
-
پرت
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص .) (عا.) 1 - بی معنی ، مزخرف . 2 - منحرف .
-
پرت کردن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. کَ دَ) (مص م .) 1 - دور انداختن . 2 - فکر کسی را منحرف کردن .
-
بیراه
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - گمراه ، منحرف از راه . 2 - بی انصاف . 3 - آن که کارهای ناشایسته کند.
-
چسبیده
فرهنگ فارسی معین
(چَ دِ) (ص مف .) 1 - متصل شده . 2 - میل کرده ، منحرف شده .
-
کیبیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ بِ دَ) (مص ل .) از راه برگشتن ، منحرف شدن ، از جایی به جایی کشیدن .
-
انحراف
فرهنگ فارسی معین
(اِ حِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - کج شدن . 2 - کج رفتن . 3 - از راه راست منحرف شدن .
-
بی انصاف
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - آن که از راه عدالت منحرف گردد. 2 - ظالم ، ستمکار، بیدادگر.
-
چپ شدن
فرهنگ فارسی معین
(چَ. شُ دَ) (مص ل .) 1 - منحرف شدن ، واژگون گردیدن . 2 - طرف دار سیاست دست چپی شدن .
-
رانکی
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِ.) تسمة عقب پالان که بر ران چهارپا قرار گیرد، پاردم . ؛~ کسی بودن کنایه از: منحرف شدن از جادة عفاف یا دیانت .
-
عاند
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - ستیز کننده . 2 - کسی که از راه راست برگردد و منحرف شود. ج . عواند.
-
کیبیده
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) (اِمف .) 1 - به یکسو رفته ، کناره گرفته . 2 - از جایی به جایی شده . 3 - تحاشی کرده . 4 - انحراف یافته ، منحرف . 5 - فریفته (به عشق ).