کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مملکت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مملکت
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ کَ) [ ع . مملکة ] (اِ.) 1 - کشور. 2 - پادشاهی ، سلطنت .
-
واژههای مشابه
-
مملکت راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) فرمانروایی کردن .
-
جستوجو در متن
-
ممالک
فرهنگ فارسی معین
(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مملکت ، مملکت ها.
-
کشور
فرهنگ فارسی معین
(کِ وَ) (اِ.) مملکت .
-
بیت المال
فرهنگ فارسی معین
( ~. لْ) [ ع . ] (اِمر.) خزانة کل مملکت .
-
مرز و بوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ زُ) (اِمر.) مملکت ، کشور.
-
کوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) بخش ، قسمتی از مملکت . خره و خوره هم گفته می شود.
-
شار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - شهر. 2 - کشور، مملکت : ایرانشار (ایرانشهر).
-
قلمرو
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رُ) [ معر - فا. ] (اِمر.) مملکت ، حوزة فرمانروایی ، حوزه عمل .
-
مجریه
فرهنگ فارسی معین
(مُ یِ یا یَ) [ ع . مجریة ] (اِفا.) مؤنث مجری . ؛قوة ~ یکی از قوای سه گانة مملکت که موظف به اجرای قوانین و مقررات است و آن شامل رییس مملکت و هیئت وزیران است . مق مقننه و قضاییه .
-
اقلیم
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ معر - یو. ] (اِ.) 1 - کشور، مملکت . 2 - ولایت . ج . اقالیم .
-
پادشاهی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] 1 - (حامص .) سلطنت ، ملکت . 2 - ( اِ.) مملکت ، قلمرو. 3 - مدت سلطنت . 4 - تسلط ، چیرگی .
-
پاسپورت
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ فر. ] ( اِ.) اجازه نامه برای رفت و آمد اشخاص از مملکتی به مملکت دیگر،گذرنامه ، جواز عبور.