کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملحق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملحق
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ) [ ع . ] (اِمف .) پیوسته ، متصل گشته .
-
واژههای مشابه
-
ملحق کردن
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) پیوستن ، اضافه کردن .
-
جستوجو در متن
-
کی
فرهنگ فارسی معین
(پس ) 1 - گاه به کلمه ای ملحق شود و قید سازد: پس پسکی . 2 - گاه به اسم ملحق گردد و صفت سازد. (به معنی دارنده و صاحب ): آبکی .
-
مضموم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - ملحق شده ، ضمیمه شده . 2 - واژه ای که دارای ضمه باشد.
-
استلحاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فراخواندن کسانی را برای به هم آمدن ، درخواست ملحق گردیدن . 2 - دعوی کردن که فرزند از آن من است ، به خود نسبت دادن .
-
تأنیث
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - علامت مؤنث به کلمه عربی ملحق کردن . 2 - مؤنث خواندن . 3 - مادگی .
-
گانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] به آخر عدد ملحق شود و افادة نسبت و تکرار کند: دوگانه ، سه گانه .
-
پیوستن
فرهنگ فارسی معین
(پِ وَ تَ) (مص م .) 1 - وصل کردن ، اتصال دادن . 2 - افزودن ، ملحق کردن . 3 - وصلت کردن ، ازدواج کردن . 4 - سرودن ، به نظم درآوردن .
-
آنه
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (پس .) 1 - پسوند ساختن قید از صفت : مردانه ، دلیرانه . 2 - گاه به آخر اسم و صفت ملحق گردد به معنای ذیل : مانند، مثل ، لایق ، متعلق به ، منسوب به ، در حال ، در وقت ، به صفت .
-
واره
فرهنگ فارسی معین
(ر ) (پس .) به آخر اسم ملحق شود دال بر معانی ذیل : الف - دال بر شباهت و مانندگی : ماهواره . ب - دال بر تعلق و ارتباط : گوشواره . ج - دال بر مکان : چراغواره .
-
ی
فرهنگ فارسی معین
(پس .) این حرف به آخر اسم ملحق شود برای افادة نسبت بین دو چیز و آن برای معانی متعدد بود. 1 - مطلق نسبت ، و آن بر چند قسم است :الف - نسبت به مکان : شیرازی ،اصفهانی ، رامسری . ب - نسبت به چیز: ارغوانی ، پرنیانی ، زعفرانی . ج - نسبت به شخص : اسرافیلی ....
-
ه
فرهنگ فارسی معین
(هَ یا هِ) (های غیر ملفوظ ) (پس .) به صورت پسوند به معانی ذیل آید: 1 - نسبت و اتصاف : الف - به اسم عام پیوندد و صفت سازد: نبرده = نبردی . ب - به اسم عام پیوندد و مفهوم اخص یابد: زرده . ج - به کلمة مرکب از عدد و اسم عام پیوندد و معنی مقدار دهد. (این ...