کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاحظة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ملاحظه
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ ظَ یا حِ ظِ) [ ع . ملاحظة ] (مص م .) 1 - نگاه کردن ، مراقبت کردن . 2 - مراعات کردن .
-
ملاحظه کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) (عا.) کسی که در انجام کاری همة جوانب را در نظر می گیرد.
-
جستوجو در متن
-
مرعی
فرهنگ فارسی معین
(مَ یّ) [ ع . ] (اِمف .) مراعات شده ، ملاحظه شده .
-
بی دریغ
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ق مر.) 1 - بی مضایقه . 2 - بدون ملاحظه و خودداری .
-
استدبار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پشت کردن . مق استقبال . 2 - (مص م .) آخرکار را ملاحظه کردن .
-
لحاظ
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) به گوشة چشم نگریستن . 2 - (اِمص .) نگرش ، دید، ملاحظه .
-
محابا
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . محاباة ] (مص ل .) 1 - ترس ، پروا، احتیاط ، ملاحظه ، طرفداری . 2 - کسی یا چیزی را ویژة خود ساختن .
-
محابات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . محاباة . ] 1 - (مص ل .) یاری کردن . 2 - طرفداری کردن از کسی ، جانبداری کردن بر خلاف عدالت . 3 - منحرف شدن از عدل ، میل به ناحق کردن . 4 - کسی را مخصوص خود کردن ، ویژة خویش ساختن . احتیاط کردن ، ملاحظه کردن . 5 - (اِمص .) یاری ، طرفداری از ...
-
بیا
فرهنگ فارسی معین
1 - فعل امر از آمدن . 2 - (شب جم .) موافقت ، همراهی کن ، ملاحظه کن . 3 - (عا.) برای تحقیر و توهین معمولاً با نشان دادن انگشت شست .
-
رعایت
فرهنگ فارسی معین
(رِ یَ) [ ع . رعایة ] 1 - (مص م .) نگاه داشتن حق و حرمت کسی . 2 - (اِمص .) نگه - داری ، پاسبانی . 3 - ملاحظه ، احترام . 4 - چرانیدن گوسفندان و حیوانات گیاه خوار.
-
سوراخ
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) رخنه ، شکاف . ؛ ~ موش داره ، موش گوش داره کنایه از: توجه دادن به حفظ زبان و دور و بَر و ملاحظة فضول و خبرچین و مثل آن نمودن . ؛ ~ دعا را گم کردن کنایه از: مصلحت و خیر و راه را گم کردن .