کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقر
فرهنگ فارسی معین
(مَ قَ رّ) [ ع . ] (اِ.) آرامگاه ، جای قرار.
-
مقر
فرهنگ فارسی معین
(مُ قِ رّ) [ ع . ] (اِفا.) اعتراف کننده ، اقرار - کننده .
-
جستوجو در متن
-
هستو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) خَستو، مقر، معترف ، کسی که اعتراف می کند.
-
پایتخت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) شهری که محل مقر حکومت باشد.
-
خستو
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (ص .) مقر، معترف . ج . خستوان .
-
اقرار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بروز دادن ، مقر آمدن . 2 - آشکار گفتن . 3 - برپا داشتن .