کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقاومت 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ایستادگی
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (حامص .) مقاومت ، پایداری .
-
رزیستانس
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - مقاومت ، پایداری . 2 - مقاومت جسم هادی الکتریک در برابر جریان برق .
-
اهم
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ فر. ] (اِ.) واحد مقاومت الکتریکی است .
-
تاب و توان
فرهنگ فارسی معین
(بُ تَ) (اِمر.) قدرت ، نیروی مقاومت .
-
مقاوم
فرهنگ فارسی معین
(مُ وِ) [ ع . ] (اِفا.) مقاومت کننده ، ایستادگی کننده .
-
پوست کلفتی
فرهنگ فارسی معین
(کُ لُ)(حامص .) 1 - بی شرمی ، بی غیرتی . 2 - مقاومت در سختی ها.
-
بند آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ دَ) (مص م .) 1 - جلوی جریان چیزی را گرفتن . 2 - مقاومت نشان دادن و ماندن در جایی .
-
فزرتی
فرهنگ فارسی معین
(فِ زِ)(ص نسب .)(عا.)زپرتی ؛ سست ، بی مقاومت ، ناقابل .
-
مناهضت
فرهنگ فارسی معین
(مُ هِ ضَ) [ ع . مناهضة ] (مص ل .) برابری کردن در جنگ ، مقاومت نمودن با هم .
-
بتون آرمه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (اِمر.) بتون مسلح ، بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد.
-
آجر نسوز
فرهنگ فارسی معین
( ~ ِ نَ) (اِمر.) نوعی از آجر که از اکسید منیزیوم و برخی از سیلیکات های دیرگداز ساخته می شود و در مقابل حرارت مقاومت دارند.
-
آلیاژ
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) جسمی که از ترکیب دو یا چند فلز به وسیلة ذوب کردن ، به دست می آید تا مقاومت آن ها بیشتر گردد.
-
استقامت
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ مَ) [ ع . استقامة ] 1 - (مص ل .) ایستادگی کردن ، مقاومت کردن . 2 - (اِمص .) پایداری . 3 - راست ایستادن .
-
قدم افشردن
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ. اَ شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مقاومت کردن ، پایداری کردن .
-
ثبات کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] 1 - (مص ل .) پایداری کردن ، استقامت ورزیدن . 2 - ثابت شدن ، پایدار ماندن . 3 - مقاومت کردن . 4 - (اِمص .) پایداری ، استقامت .