کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقابله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقابله
فرهنگ فارسی معین
(مُ بِ لَ یا لِ) [ ع . مقابلة ] (مص م .) 1 - دو چیز را با هم برابر کردن . 2 - تلافی کردن . 3 - مقایسه کردن نسخه های یک متن با یکدیگر. ؛ ~به مثل رفتار همسان در پاسخ به رفتار دیگری .
-
جستوجو در متن
-
و
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (حر. اض .) مقابله را رساند، مقابل ، برابر.
-
برابری
فرهنگ فارسی معین
جستن ( ~. جُ تَ) (مص ل .) مقابله کردن .
-
برابری کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ)(مص ل .) 1 - مطابقت داشتن . 2 - مقابله کردن .
-
بالنسبه
فرهنگ فارسی معین
(بِ نْ نِ بَ) [ ازع . ] ( ق .) به طور نسبت و مقابله و قیاس .
-
جوال رفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ تَ) (مص ل .) با کسی مقابله و معارضه کردن و از پسش برآمدن .
-
آمپی سیلین
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] ( اِ.) دارویی از انواع پنی سیلین که برای مقابله با گروه وسیعی از باکتری ها مصرف می شود
-
باکتریولوژی
فرهنگ فارسی معین
( ~. یُ لُ) [ فر. ] ( اِ.) شاخه ای از علم میکروب شناسی که به بررسی باکتری ها و راه های مقابله با آن ها یا استفاده از آن ها می پردازد، باکتری شناسی .
-
پذیره شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) 1 - جلو رفتن ، پیشواز رفتن . 2 - به مقابله رفتن .
-
واخوان
فرهنگ فارسی معین
(خا) (اِ.) 1 - دوباره خواندن . 2 - مقابلة کتب ، مطابقه . 3 - امتحان درستی و نادرستی دو قپان .
-
معارضه
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ ضَ یا رِ ض ) [ ع . معارضة ] (مص ل .) رویارویی کردن ، مقابله کردن .
-
اتصالات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) جِ اتصال . 1 - پیوستن ها، پیوستگی ها. 2 - مقارنه یا اقتران و مقابله یا استقبال نیرین یا کوکبی با شمس . 3 - کاینات جو.
-
ور آمدن
فرهنگ فارسی معین
(وَ. مَ دَ) (مص ل .) 1 - (عا.) کنده شدن ، جدا شدن . 2 - آماده شدن خمیر برای پخت نان . 3 - برآمدن ، مقابله کردن . 4 - چاق شدن .
-
برآمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ دَ) (مص ل .) 1 - بالا آمدن . 2 - طلوع کردن . 3 - طول کشیدن . 4 - بالغ شدن . 5 - روا شدن . 6 - حاصل شدن 7 - گذشتن . 8 - توان مقابله و رویارویی داشتن .