کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
مغ
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) [ اَوِس . ] (اِ.) پیشوای مذهبی زرتشتیان .
-
مغ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] 1 - (ص .) عمیق ، ژرف . 2 - (اِ.) گودال .
-
جستوجو در متن
-
همانجا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ق .) هم آن جا، آن جا. مق همین جا.
-
نابینا
فرهنگ فارسی معین
(ص .) کور. مق بینا.
-
قبل
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (ق .) پیش ، مق بعد.
-
چانه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) سخن منثور؛ مق . چامه .
-
رائی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) بیننده ؛ مق . مرئی ، دیده شده .
-
وروغ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) تیرگی ، کدورت ؛ مق . فروغ .
-
کل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) کوتاه ، ناقص ، کند. مق - . تیز.
-
گاله
فرهنگ فارسی معین
(لَ یا لِ) (ص .) دور؛ مق . نزدیک .
-
گرس
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) گرسنگی . مق سیری .
-
آن
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ضم .) ضمیر اشاره برای دور. مق این .
-
آنیون
فرهنگ فارسی معین
(یُ) [ فر. ] (اِ.) یون مثبت . مق . کاتیون .
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ) [ په . ] (اِ.) بالا، مق پایین .