کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغلوب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سرکوب کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص م .) مغلوب کردن .
-
تسخیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - رام کردن ، مغلوب کردن .2 - کار بی مزد کردن .
-
شکستن
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ تَ) [ په . ] 1 - (مص م .) خرد کردن . 2 - مغلوب ساختن . 3 - تا کردن . 4 - شکار کردن . 5 - (مص ل .) خرد شدن . 6 - مغلوب شدن . 7 - تعظیم کردن ، دو تا شدن . 8 - تکیده شدن .
-
فرومالیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص م .) 1 - مالیدن . 2 - مغلوب کردن ، مجازات کردن . 3 - فشردن .
-
اقماع
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خوار کردن ، حقیر گردانیدن . 2 - شکستن ، مغلوب کردن . 3 - راندن ، دفع کردن .
-
قهر کردن
فرهنگ فارسی معین
(قَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] 1 - (مص م .) مغلوب کردن ، چیره شدن . 2 - (عا.) با کسی ترک معاشرت و گفتگو کردن .
-
مات کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - سرگردان کردن . 2 - مغلوب کردن شاه در بازی شط رنج .
-
بستن
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ) (مص م .) 1 - به بند کشیدن . 2 - منجمد کردن . 3 - نقاشی کردن . 4 - منجمد شدن . 5 - مغلوب کردن . 6 - نسبت دادن .
-
دستمال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) 1 - با دست مالیده شده . 2 - مجازاً مغلوب . ؛~ ابریشمی یا یزدی برداشتن کنایه از: شروع به چاپلوسی و تملق کردن .
-
اسپ
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) 1 - اسب ، فرس . 2 - یکی از مهره های شطرنج . ؛~ و فرزین نهادن مات کردن ، مغلوب کردن (در شطرنج ). 3 - جزو دوم بسیاری از نام های کهن ایرانی : گشتاسپ ، لهراسپ ، جاماسپ و غیره .
-
زو کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص ل .) (عا.) اصطلاحی است در باز الک دولک که طرف مغلوب باخته باید در مسافت معینی بدون تازه کردن نفس بدود.
-
خوردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) [ په . ] 1 - (مص م .)فرو بردن غذا از گلو. 2 - نوشیدن . 3 - (عا.) سوء استفادة مالی به هنگام تصدی شغلی . 4 - شکست خوردن ، مغلوب شدن . 5 - مناسب بودن ، جور بودن . 6 - ساییدن (فنی ). 7 - (مص ل .) تصادف کردن . 8 - اصابت کردن . 9 - مقارن شدن ، همزم...
-
باختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) 1 - مغلوب شدن در قمار یا بازی . 2 - از بین رفتن تمام یا بخشی از مال . 3 - بخشیدن . 4 - از شدت ترس یا نگرانی سُست شدن ، گیج شدن . 5 - چرخ دادن . ؛قافیه را ~ اشتباه کردن ، در غلط افتادن .