کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغز دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جوشیده مغز
فرهنگ فارسی معین
(دِ. مَ) (ص مر.) 1 - خشمناک . 2 - هوشیار.
-
خشک مغز
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ) 1 - تندخو. 2 - احمق ، خل .
-
سبک مغز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ) (ص مر.) سبکسر، سفیه ، سبک عقل ، کم خرد.
-
گران مغز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ) (ص مر.) نک گران سر.
-
مغز بردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ دَ) (مص ل .) با پُرحرفی اسباب دردسر کسی را فراهم کردن .
-
جستوجو در متن
-
بادام
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) درخت یا درختچه ای از تیرة گل - سرخیان با میوه ای که تازه اش سبز و کرکدار است ولی به تدریج پوستش سخت می شود که مغز آن شیرین ، خوراکی و روغن دار است .
-
پسته
فرهنگ فارسی معین
(پِ تِ) (اِ.) درختی است از تیرة سماقی ها که دستة مخصوصی را تشکیل می دهد. میوه اش دانه ای است ، دارای پوست سخت ، مغز آن سبزرنگ و لذید و مقوی و روغن دار است .
-
فندق
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فُ دُ) (اِ.) درختی است از تیرة پیاله داران ، دارای برگ های پهن و دندانه دار، دانة آن کوچک و گرد با پوست سخت و مغز آن خوش طعم است .