کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغرب
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) چیز عجیب و غریب در آورنده .
-
مغرب
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) باختر، جای فرو شدن آفتاب ، غرب . ج . مغارب .
-
واژههای مشابه
-
مغرب زمین
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) مجموعة کشورهایی که در مغرب زمین قرار گرفته اند (اعم از اروپا و امریکا)، غرب .
-
واژههای همآوا
-
مقرب
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) نزدیک شونده .
-
مقرب
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) نزدیک شده .
-
جستوجو در متن
-
بابل
فرهنگ فارسی معین
(بِ) ( اِ.) مغرب .
-
باختر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) ( اِ.) مغرب .
-
خاور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) 1 - مغرب . 2 - مشرق .
-
خاوران
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ په . ] (اِ.) 1 - مغرب . 2 - مشرق .
-
دبور
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] (اِ.) بادی که از مغرب می وزد.
-
خافقین
فرهنگ فارسی معین
(فِ قِ) [ ع . ] (اِ.) مشرق و مغرب ، خاور و باختر.
-
خراسان
فرهنگ فارسی معین
(خُ) 1 - مشرق . مق بابل ، مغرب . 2 - نغمه ای است از موسیقی قدیم .