کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغازة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مغازه
فرهنگ فارسی معین
(مَ زِ) [ فر. ] (اِ.) دکان ، انبار.
-
جستوجو در متن
-
آرایشگاه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِمر.) جای آرایش ، مغازة سلمانی .
-
بوتیک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) مغازه ای که در آن لباس ، کفش ، عطر و مانند آن فروخته می شود.
-
شیرینی فروشی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) مغازة قنادی ، دکان فروش شیرینی .
-
فروشگاه
فرهنگ فارسی معین
(فُ) (اِمر.) محل فروش اجناس ، جای فروش ، مغازه .
-
خیابان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جاده ، راه عریض و هموار در شهر که مردم از آن عبور کنند و اطراف آن مغازه یا خانه باشد.
-
پاراوان
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) تجیر، دیوار مانندی که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیلة آن قسمتی از اتاق ، مغازه و... را از قسمت دیگر جدا می کنند.
-
پاساژ
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - معبر، گذرگاه . 2 - بازار سرپوشیده که دو طرف آن مغازه وجود دارد.
-
دکان
فرهنگ فارسی معین
(دُ کّ) [ ع . ] (اِ.) مغازه ، فروشگاه . ج . دکاکین . ؛درِ ~ کسی تخته شدن کنایه از: بازار کسی بی رونق شدن .
-
کتاب فروشی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فُ) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) شغل و عمل فروش کتاب . 2 - (اِ مر.) دکان و مغازة فروش کتاب .
-
الکتریکی
فرهنگ فارسی معین
(اِ لِ) [ فر - فا. ] (ص نسب .) منسوب به الکتریک ، مربوط به الکتریسته . 1 - برقی . 2 - مغازه و دکان فروش و تعمیر لوازم برقی .
-
شهر
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ په . ] (اِ.) 1 - آبادیی که جمعیت زیاد، خانه ها، مغازه ها و خیابان های بزرگ و وسیع داشته باشد. 2 - کشور. ؛ ~ هرت کنایه از: شهری که در آن نظم و قانون نیست .
-
باب
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.)1 - در، دروازه . 2 - بخشی از کتاب . 3 - تنگة میان دو خشکی . 4 - واحدی برای شمارش خانه و مغازه . 5 - قسم ، گونه . 6 - بارة ، خصوص : در باب فلانی . 7 - بارگاه سلطان .
-
پلمب
فرهنگ فارسی معین
(پُ لُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - قطعة سرب یا موم آب شده ای که برای جلوگیری از دستکاری و سوءاستفاده به سر پاکت یا در مغازه یا خانه یا مکان دیگری مهر شود، مهرو موم . (فره ). 2 - مجازاً به معنی تعطیل کردن و بستن جایی .