کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معين پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
معین
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) یاریگر، یاری کننده .
-
معین
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) پاک ، صاف ، جاری .
-
معین
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ یَّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) مشخص گردیده ، تعیین شده . 2 - (ص .) معلوم ، مقرر.
-
دفتر معین
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( ~ مُ) (اِمر.) از دفترهای تجارتی که در آن حساب ها به طور تفکیک در صفحه های جداگانه ثبت و نگه داری می شود.
-
جستوجو در متن
-
ارزیابی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .)بهای چیزی را معین کردن .
-
تخته قاپو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) ساکن در نقطة معین .
-
ارزیاب
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (ص فا.) ارز یابنده ، کسی که ارزش هر چیزی را معین کند.
-
توقیت
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) وقت معین کردن .
-
موقوت
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) [ ع . ] (اِ.) وقت معین شده ، هنگام مقرر.
-
مشخص
فرهنگ فارسی معین
(مُ شَ خَّ) [ ع . ] (اِمف .) معین ، معلوم .
-
تخمین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) با حدس و گمان اندازة چیزی را معین کردن .
-
تعیین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - معین کردن . 2 - مخصوص کردن . 3 - برگماشتن .
-
جشنواره
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) جشنی (معمولاً) فرهنگی که در فاصله های زمانی معین برگزار می شود.
-
دوره
فرهنگ فارسی معین
(دُ رِ) [ ع . دورة ] (اِمص .) مدت زمان معین .