کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معوج
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ) [ ع . ] (اِمف .) خمیده ، کج .
-
جستوجو در متن
-
چاوله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) کج ، معوج .
-
کجواج
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص مر.) کج و معوج ، ناراست .
-
احناء
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اطراف . 2 - چیزهای کج و معوج و بی قواره .
-
چپ اندر قیچی
فرهنگ فارسی معین
(چَ. اَ دَ. قِ) (اِمر.) (عا.) کج و معوج .
-
کج و کوله
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ کُ لِ) (ص .) دارای شکل یا امتداد نادرست و نازیبا، کج و معوج .
-
دست کج
فرهنگ فارسی معین
(دَ. کَ) (ص مر.) 1 - کسی که دست او کج و معوج باشد. 2 - کنایه از: دزد، جیب بر.
-
لغز
فرهنگ فارسی معین
(لُ غَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چیستان ، سخن سر بسته و مشکل . 2 - راه های کج و معوج .