کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معنی آرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آرا
فرهنگ فارسی معین
[ ع . آراء ] ( اِ.) جِ رأی ؛ رأی ها، اندیشه ها.
-
واژههای مشابه
-
آرا (ی )
فرهنگ فارسی معین
(ری . اِفا.) در ترکیبات به جای «آراینده » آید: بزم آرا، جهان آرا، صف آرا.
-
بزم آرا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) ( ~.) (ص فا.) آن که مجلس عیش و مهمانی را آرایش می کند، بزم آراینده .
-
صف آرا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که صف سربازان را آرایش دهد.
-
یوسف آرا
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (ص فا.) بسیار زیباتر از یوسف ، که در زیبایی آرایش دهندة یوسف باشد.
-
جستوجو در متن
-
هادوری
فرهنگ فارسی معین
[ آرا. ] (اِ.) گدای دوره گردِ سِمج .
-
گوت
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گُ) [ آرا. سر. تر. ] (اِ.)کفل ، سرین .
-
لیر
فرهنگ فارسی معین
[ از آرا. ] (اِ.) آب غلیظی که از دهان و گوشه های لب فرو ریزد. و بیرون آید.
-
دلارا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (دِ) (ص فا.) = دل آرا: 1 - کسی یا چیزی که سبب سرور و نشاط گردد. 2 - معشوق ، زیبا، محبوب .
-
بسیج
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) 1 - فراهم آوردن ، تهیه . 2 - رخت سفر.3 - آمادگی . 4 - تجهیزات .5 - قصد، ارا د ه . 6 - آماده کردن نیروهای نظامی و مانند آن برای جنگ .