کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معلق
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ لَّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) آویخته شده . 2 - (ص .) آویزان . 3 - (ص .) برکنار شده از خدمت . 4 - (اِ.) جستن به هوا و دور زدن به طوری که مجدداً با پاها به زمین آیند.
-
واژههای مشابه
-
اجل معلق
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ مُ عَ لَُ) (ص مر.) 1 - مرگ ناگهانی . 2 - کنایه از: ناگهان حاضر شدن کسی .
-
کله معلق
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مُ عَ لَ)(ص مر.) (عا.) سرنگون ، واژگون .
-
گوز معلق
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ لَ) (اِ.) (عا.) با سر به زمین خوردن ، شدیداً به زمین خوردن .
-
معلق زدن
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ لَّ. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) پشتک زدن .
-
جستوجو در متن
-
آونگون
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص فا.) معلق ، آویخته .
-
پشتک وارو
فرهنگ فارسی معین
(پُ تَ) (اِمر.) قسمی معلق ، پریدن کسی که پشت به آب ایستاده و معلق زند و بر آب فرود آید.
-
آونگان
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص فا.) آویخته ، معلق ، آونگ .
-
آویزان
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - معلق ، آویخته . 2 - در حال جنگ و گریز.
-
اندروا (ی ) (اَ دَ)
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص مر.) 1 - سرگشته . 2 - معلق ، آویخته .
-
پا در هوا
فرهنگ فارسی معین
(دَ. هَ)(ص مر.)1 - بی اصل ، بی اساس . 2 - معلق ، بلاتکلیف .
-
آویخته
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (ص مف .) 1 - آویزان شده ، معلق . 2 - چنگ زده ، تمسک جُسته . 3 - مورد سؤال قرار گرفته .
-
اناطه
فرهنگ فارسی معین
(اِ طِ یا طَ) [ ع . اباطة ] (مص م .) 1 - آویختن ، معلق کردن . 2 - موکول کردن .