کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معطل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معطل
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ طَّ) [ ع . ] (اِمف .) بی کار، بی کار - مانده ، بی فایده .
-
معطل
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ طِّ) [ ع . ] (اِفا.) کسی که خداوند را انکار می کند و شعائر را باطل می داند.
-
واژههای همآوا
-
معتل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ لّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) علیل ، بیمار. 2 - فعل یا اسمی که در آن یکی از حروف علّه - و، ا، ی - وجود داشته باشد.
-
جستوجو در متن
-
لنگ ماندن
فرهنگ فارسی معین
(لَ. دَ) (مص ل .) (عا.) معطل ماندن ، بیچاره شدن .
-
زابرا
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص .) = زابه راه . زاو را: 1 - گرفتار، دچار دردسر، درمانده . 2 - آواره . 3 - سرگردان ، معطل .
-
مماطله
فرهنگ فارسی معین
(مُ طَ لِ یا لَ) [ ع . مماطلة ] 1 - (مص ل .) معطل کردن ، در انتظار نگه داشتن . 2 - (اِمص .) تاخیر، درنگ .