کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معتمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معتمد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ مَ) [ ع . ] (اِمف .) کسی که مورد اعتماد است .
-
معتمد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ مِ) [ ع . ] (اِفا.) اعتمادکننده .
-
جستوجو در متن
-
موثوق
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) [ ع . ] (اِمف .) مورد اطمینان ، معتمد، موثق .
-
امین
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ص .) 1 - امانتدار، معتمد. 2 - وکیل ، مباشر. 3 - مدیر. 4 - مرشد، مرد کامل .
-
درستکار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - آن که کارهایش به راستی و درستی انجام گیرد، درست کردار. 2 - امین ، معتمد.
-
ثبت
فرهنگ فارسی معین
(ثَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) قرار دادن ، بر جای بودن . 2 - (اِمص .) استواری ، پایداری . 3 - نوشتن . 4 - (اِ.) حجت ، دلیل . 5 - مهر توقیع . 6 - (ص .) مرد معتمد، استوار. 7 - مرد دلاور. 8 - ثابت رأی . 9 - (اِمف .) قرار داده شده . 10 - در حقوق نوشتن قرارداد...