کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مطیع
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِ فا.) فرمان بردار، اطاعت - کننده .
-
جستوجو در متن
-
فرمانی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) فرمانبر، مطیع .
-
گوشور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص .) فرمانبر، مطیع .
-
سر
فرهنگ فارسی معین
به راه ( ~ . بِ) (ص مر.)مطیع ، فرمانبردار.
-
قانت
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِفا.) مطیع ، فرمانبردار.
-
مذعان
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (ص .) منقاد، مطیع .
-
مطاوع
فرهنگ فارسی معین
(مُ وِ) [ ع . ] (اِفا.) فرمانبردار، مطیع .
-
آستین پوش
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - فروتن . 2 - مطیع ، فرمانبردار.
-
اهلی
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) رام و مطیع .
-
طاعتدار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) مطیع ، فرمانبردار.
-
منقاد
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِمف .) مطیع ، فرمان بردار.
-
غاشیه بر دوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) مطیع .
-
لگام لیسیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .) (کن .) مطیع بودن ، فرمانبردار بودن .
-
متطاوع
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وِ) [ ع . ] (اِفا.) مطیع ، فرمانبردار.