کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مطالعۀ همگروهی تاریخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مطالعه
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ عِ یا لَ عَ) [ ع . مطالعة ] (مص م .) 1 - نگاه کردن به چیزی برای اطلاع یافتن از آن . 2 - خواندن کتاب یا هر نوشتة دیگر. ج . مطالعات .
-
جستوجو در متن
-
چپر
فرهنگ فارسی معین
(چَ پَ) (اِ.) 1 - دیواری ساخته شده از چوب و علف و شاخه های درخت ، پرچین . 2 - گروهی از مردم یا جانوران که دایره وار گرد هم آمده و حلقه زده باشند.
-
رسته
فرهنگ فارسی معین
(رَ تِ) [ معر. ] (اِ.) 1 - صف ، قطار. 2 - دکان های واقع شده در یک ردیف در بازار. 3 - دسته و گروهی که هم شغل باشند.
-
ابواب جمعی
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ جَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به ابواب جمع ؛ دریافت ها و وصولی - های مادر حساب ، دخل ها و دریافت های صاحب جمع . 2 - گروهی که در یک مجموعه کار م ی کنند.
-
پانل
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - صفحه یا تابلویی که روی آن اعلان یا ابزارهای اندازه گیری نصب شود. 2 - سطح پیش ساختة نسبتاً بزرگی که آن را به صورت دیوار یا سقف نصب می کنند. 3 - گروهی از افراد متخصص و صاحب نظر که برای بحث یا داوری دربارة موضوعی گرد هم آیند، هی...
-
دسته
فرهنگ فارسی معین
(دَ تِ) (اِ.) 1 - آن چه مانند دست باشد. 2 - آن قسمت از اشیاء مانند شمشیر، اره ، تیشه ، خنجر و کارد که به دست گیرند. 3 - گروهی از مردم که در جایی گرد آیند. 4 - واحدی از ورزشکاران که با هم در انواع ورزش همکاری کنند. 5 - مجموعه ای از یک چیز.
-
سمینار
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - دسته ای از دانشجویان با تحصیلات عالی که زیر نظر یک استاد، در رشته ای خاص به تحقیق و ایراد سخنرانی می پردازند، درس گروهی (فره ). 2 - محل گردهمایی محققین یک رشته . 3 - سلسله سخنرانی هایی دربارة موضوعی معین که بیشتر جنبة آموزش...
-
آهن ربا
فرهنگ فارسی معین
( ~. رُ) (اِفا. اِمر.) 1 - هر جسمی که آهن ، فولاد، و نیکل را به طرف خود جذب کند. ؛ ~ی القایی جسمی که در اثر مجاورت با آهن ربا خاصیت آهن ربایی پیدا کند. ؛~ی الکتریکی (برقی ) میلة آهنی که سیم روپوش داری را چندین بار دور آن پیچیده باشند و همین که جری...
-
بافت
فرهنگ فارسی معین
1 - (مص مر.) بافتن ، نسج . 2 - ( اِ.) مجموعة سلول هایی که در شکل و ساختمان شبیه هم می باشند و یک عمل مشترک راانجام م ی دهند؛ مانند بافت های ماهیچه ای . 3 - (ص مف .) بافته شده ، بافته . 4 - مجازاً: ساختار و ویژگی های متعلق به یک مجموعه . 5 - مجموع...
-
کاسه
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ازع . ] (اِ.) 1 - پیاله ، ظرف . 2 - کوس . 3 - بیرونی ترین پوشش گل . ؛~ی داغ تر از آش کنایه از: واسطه ای که از صاحب حق بیشتر جوش می زند. ؛~ ای زیر نیم ~بودن کنایه از: نیرنگی در کار بودن . ؛ ~کوزة کسی را به هم زدن کنایه از: شر و فساد و خ...
-
نسبیت
فرهنگ فارسی معین
(نِ یَّ)(مص جع .)1 - نسبی بودن . 2 - نام فرضیه ا ی است که انشتین آن را معرفی کرد. در این فرضیه به جای فاصلة بین اشیاء فاصلة بین حوادث در نظر گرفته می شود و زمان و فضا با هم در آن دخیل هستند. این دستگاه متکی به روابط ریاضی است نه به اشیاء و از نظر ری...
-
جات
فرهنگ فارسی معین
(پس جمع .) تازیان بعض کلمات فارسی مختوم به « ه » غیرملفوظ را تعریب کرده به «ات » جمع بسته اند و ایرانیان این گونه جمع معرب را از آنان اقتباس کرده و کلمات دیگر (اعم از فارسی و عربی و غیره ) را نیز به همان سیاق استعمال کرده اند. عوام به سیاق کلمات فوق ...
-
ابجد
فرهنگ فارسی معین
(اَ جَ) [ ع . ] (اِ.) ترتیب و ترکیب قدیم حروف الفبای عربی که عبارتست از: ا، ب ، ج ، د، ه ، و، ز، ح ، ط ، ی ، ک ، ل ، م ، ن ، س ، ع ، ف ، ص ، ق ، ر، ش ، ت ، ث ، خ ، ذ، ض ، ظ ، غ . از این حروف هشت کلمه ساخته اند بدین ترتیب : ابجد، هوز، حطی ، کلمن ، سع...
-
ه
فرهنگ فارسی معین
(هَ یا هِ) (های غیر ملفوظ ) (پس .) به صورت پسوند به معانی ذیل آید: 1 - نسبت و اتصاف : الف - به اسم عام پیوندد و صفت سازد: نبرده = نبردی . ب - به اسم عام پیوندد و مفهوم اخص یابد: زرده . ج - به کلمة مرکب از عدد و اسم عام پیوندد و معنی مقدار دهد. (این ...