کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مصرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مصرف
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ) [ ع . ] (اِ.) محل خرج و صرف . ج . مصارف .
-
واژههای مشابه
-
یکبار مصرف
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ رَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) ویژة مصرف کردن برای یک نوبت .
-
واژههای همآوا
-
مسرف
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) اسراف کننده ، ولخرج .
-
جستوجو در متن
-
مصرفی
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - آنچه که مصرف شود، آن چه که به کار رود. 2 - مقدار مصرف .
-
قترماق
فرهنگ فارسی معین
(قُ تُ) [ تر. ] (ص .) بی مصرف ، بیکار.
-
مصارف
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مصرف .
-
بی عرضه
فرهنگ فارسی معین
(عُ ض ِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) ناتوان ، بی مصرف ، بیکاره .
-
پیش خور
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمص .) گرفتن و مصرف کردن پول کالایی که تحویل داده نشده یا کاری که انجام نشده .
-
ساردین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نک تن . انواع ماهی کوچک که به صورت کنسرو مصرف می شود.
-
سگ خور شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) (عا.) حیف و میل شدن ، به ناروا مصرف شدن .
-
غر انداختن
فرهنگ فارسی معین
(غِ. اَ تَ) (مص م .) (عا.) چیزی را تا آخر مصرف کردن ، تمام کردن .
-
کالباس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) مخلوطی از گوشت و چربی و حبوبات چرخ کرده و پخته شده که بیشتر به صورت سرد مصرف می شود.