کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشک
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] (اِ.)= مشگ : خیک ، پوست گوسفندی که آن را قالبی کنده باشند.
-
مشک
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِ.) مادة سیاه رنگ و خوشبویی که در ناف آهوی مشک تولید می شود.
-
واژههای مشابه
-
مشک بید
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) نک بیدمشک .
-
مشک سا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) ( ~.) (ص فا.) 1 - آن که مشک را بساید. 2 - کنایه از: معطر.
-
مشک فام
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.)به رنگ مشک ، سیاه .
-
جستوجو در متن
-
مسک
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ معر. ] (اِ.) مُشک .
-
راویه
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ) [ ع . راویة ] (اِ.) 1 - مشک بزرگی که در آن آب را حمل و نقل کنند. 2 - چارپایی که مشک آب را بر آن بار کنند.
-
نافه
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ په . ] (اِ.) 1 - ناف آهوی مشک . 2 - ماده ای که در ناف آهوی مشک جمع می شود.
-
لطیمه
فرهنگ فارسی معین
(لَ مَ یا مِ) [ ع . لطیمة ] (اِ.) 1 - مشک . 2 - طبلة مشک .
-
مشکول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) مشک و خیک کوچک .
-
خی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - خیک ، مشک . 2 - کیسه .
-
کتیم
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) مشک یا خیکی که آب از آن تراوش کند.
-
اذفر
فرهنگ فارسی معین
(اَ فَ) [ ع . ] (ص .) خوشبو، پربو: مشک اذفر.