کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - (مص م .) تمرین و ممارست برای بدست آوردن آمادگی و مهارت در کاری ، فنی یا هنری . 2 - (اِمص .) تمرین . ؛ سر ~ الف - نمونه خط معلم خطاطی . ب - نمونه ، الگو. ؛ ~ شب تکلیف درسی که شاگرد باید در خانه انجام دهد. ؛~نظام اجرای عملیا...
-
واژههای مشابه
-
سیاه مشق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - تمرین خوشنویسی که در آن کلمات یا حروف به صورت تکراری و انبوه کنار یکدیگر نوشته شده باشند. 2 - کنایه از تمرین زیاد در یک حرفه یا هنر.
-
جستوجو در متن
-
آزمایش
فرهنگ فارسی معین
(یِ) ( اِ.) 1 - امتحان ، تجربه ، سنجش . 2 - ورزش ، ریاضت ، مشق .
-
مشخ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ازع . ] (مص م .) (عا.) مشق ، اعم از چیز نوشتن بسیار، کارهای دیگر.
-
سرمشق
فرهنگ فارسی معین
(سَ . مَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - خطی که استاد محض نمونه برای شاگردان نویسد تا از روی آن مشق کنند. 2 - نمونه ، الگو.
-
مشاق
فرهنگ فارسی معین
(مَ شّ) [ ع . ] (ص .) 1 - زحمتکش . مشق دهنده . 2 - تعلیم دهنده .