کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشتری 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ژوپیتر
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) مشتری .
-
برجیس
فرهنگ فارسی معین
(بِ) ( اِ.) سیارة مشتری ، اورمزد.
-
خریدار
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (ص فا.) مشتری ، خرید کننده .
-
زاووش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) سیارة مشتری ، پنجمین سیارة منظومة شمسی .
-
سعدین
فرهنگ فارسی معین
(سَ دَ) [ ع . ] (اِ.) دو سیارة سعد: زهره و مشتری .
-
ارمزد
فرهنگ فارسی معین
(اُ مُ) (اِ.)1 - اهورامزدا. 2 - سیارة مشتری . 3 - اولین روز از هر ماه خورشیدی .
-
سعدالسعود
فرهنگ فارسی معین
(سَ دُ سُّ) [ ع . ] 1 - (اِ.) سیارة مشتری . 2 - منزل بیست و چهارم از منازل .
-
اورمزد
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) (اِ.) 1 - اهورامزدا، خدای بزرگ . 2 - سیارة مشتری . 3 - نام اولین روز از هر ماه خورشیدی .
-
پرو
فرهنگ فارسی معین
(پِ رُ) [ فر . ] (اِ.) 1 - آزمایش لباس از طرف خیاط بر تن مشتری . 2 - مدرک ، مسند.
-
هرمز
فرهنگ فارسی معین
(هُ مُ) (اِ.)= هرمزد. اورمزد. اهورامزدا: 1 - نام خدا. 2 - نام سیارة مشتری . 3 - نام روز اول از هر ماه خورشیدی .
-
بازارگرمی
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص مر.) (عا.) زبان بازی برای تبلیغ متاع خود، مهارت در جلب مشتری .
-
پس گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~گِ رِ تَ) (مص م .) چیز داده را گرفتن ، بازگرفتن ، واستدن ، متاع فروخته شده را از مشتری بازگرفتن و رد بهای آن .
-
شش بانو
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِمر.) (کن .) شش سیاره : زحل ، مشتری ، مریخ ، زهره ، عطارد و قمر (در نظر قدما).
-
احتراق
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - سوختن ، آتش گرفتن . 2 - محو شدن یکی از پنج سیارة «زحل ، مشتری ، مریخ ، زهره ، عطارد» در زیر شعاع خورشید، یا مقارنة خورشید با یکی از آن ها.
-
پاچراغی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - جای گذاشتن چراغ در خانه یا دکان . 2 - پولی که تماشاگران در زورخانه و مانند آن پای چراغ می گذارند. 3 - پولی که دکانداران سر شب پای چراغ می نهادند تا به فقیری بدهند. 4 - در بازار به آخرین مشتری که تقریباً در آخروقت برای خرید جنس می آی...