کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مس مس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مس مس
فرهنگ فارسی معین
(مِ مِ) (ق .) (عا.) آهستگی ، کُندی .
-
جستوجو در متن
-
قطر
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِ.) مس ، مس گداخته .
-
برنج
فرهنگ فارسی معین
(بِ رِ) ( اِ.) = برنگ : آلیاژی مرکب از مس و قلع و روی . شصت و هفت درصد مس و سی و هفت درصد روی .
-
نحاس
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (اِ.) مس .
-
جس
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (مص م .)مس کردن ، برماسیدن .
-
متماس
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) یکدیگر را مس کننده ، به هم پیوندنده .
-
کات
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) زاج ، زاگ . ؛ ~ کبود زاج کبود، رنگ مس .
-
تماس
فرهنگ فارسی معین
(تَ سّ) [ ع . ] (مص ل .) یکدیگر را مس کردن ، به هم مالیده شدن .
-
تنکه
فرهنگ فارسی معین
(تَ کِ یا کَ) (اِ.) قرص رایج از زر و سیم و مس .
-
مفرغ
فرهنگ فارسی معین
(مِ رَ) (اِ.) ترکیبی است از مس و روی به رنگ های مختلف سرخ ، سرخ کم رنگ و نارنجی ، زودتر از مس ذوب می شود و در مجسمه سازی و ساختن ادوات دیگر مورد استفاده قرار می گیرد.
-
طمث
فرهنگ فارسی معین
(طَ مْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) لمس کردن ، مس کردن . 2 - (مص ل .) حایض شدن .
-
توپال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ریزه هایی از مس و آهن تفته که بر اثر کوبیدن و چکش زدن بریزد.
-
ورشو
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) 1 - فلزی است محکم ترکیب شده از مس و روی و نیکل . 2 - پایتخت لهستان .
-
برنز
فرهنگ فارسی معین
(بُ رُ) [ فر. ] ( اِ.) آلیاژی که از آمیختن مس و قلع به دست می آورند، مفرغ .