کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مسکه
فرهنگ فارسی معین
(مَ کِ) (اِ.) کره و چربی که از دوغ گیرند.
-
واژههای همآوا
-
مسکت
فرهنگ فارسی معین
(مُ کِ) [ ع . ] (اِفا.) خاموش کننده ، ساکت کننده .
-
جستوجو در متن
-
نمشک
فرهنگ فارسی معین
(نَ مَ یا نِ مِ) (اِ.) سرشیر، مسکه .
-
بستو
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) 1 - سبو، کوزة سفالین . 2 - چوبی که ماست را بر هم زنند تا مسکه و دوغ از هم جدا گردد.
-
شیرزنه
فرهنگ فارسی معین
(زَ نِ) (اِمر.) 1 - چوبی که با آن شیر یا دوغ را به هم می زنند تا مسکه از دوغ جدا شود. 2 - خمرة کره گیری .
-
گویس
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِ.)1 - ظروف شیر و ماست و دوغ . 2 - چوبی که بدان دوغ را جهت برآوردن مسکه زنند، شیرزنه .
-
جغ
فرهنگ فارسی معین
(جُ) (اِ.) 1 - یوغ ، چوبی که بر گردن گاو قلبه کش و زراعت کننده نهند. 2 - چوبی که دوغ را بدان زنند تا مسکه برآید.
-
چغ
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) = چق : 1 - چوبی که بدان ماست راهم زنند تا مسکه و کره از آن جدا گردد. 2 - چرخی که زنان رشته بدان ریسند.