کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسند
فرهنگ فارسی معین
(مَ نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تکیه گاه . 2 - بالش بزرگ . 3 - مقام ، مرتبه . 4 - فرشی گرانبها که بالای اطاق می افکندند و بزرگان بر آن جلوس می کردند.
-
مسند
فرهنگ فارسی معین
(مَ نَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - نسبت داده شده . 2 - چیزی که به آن تکیه شود. 3 - یکی از ارکان اصلی جمله .
-
جستوجو در متن
-
نیم دست
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) تخت ، مسند کوچک .
-
گزاره
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) مسند، عبارتی که آگاهی نسبت به مسندالیه می دهد.
-
مساند
فرهنگ فارسی معین
(مَ نِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مسند.
-
دست گزیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ دَ) (مص ل .) صدر مجلس طلبیدن ، مسند خواستن .
-
گهبد
فرهنگ فارسی معین
(گَ بَ یا بُ) (ص مر.) خداوند رتبه و مقام ، صاحب مسند.
-
پرو
فرهنگ فارسی معین
(پِ رُ) [ فر . ] (اِ.) 1 - آزمایش لباس از طرف خیاط بر تن مشتری . 2 - مدرک ، مسند.
-
دستاربند
فرهنگ فارسی معین
(دَ. بَ) (اِمر.) 1 - آن که دستار بندد، معمم . 2 - عالم ، دانشمند، فقیه . 3 - صاحب مسند.
-
وساده
فرهنگ فارسی معین
(وِ دَ یا دِ) [ ع . وسادة ] (اِ.) 1 - مخده ، بالش . 2 - بستر، خوابگاه . 3 - مسند، اورنگ ؛ ج . وسادات .
-
گاه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - تخت شاهی ، سریر. 2 - مسند. 3 - جا، مکان . 4 - بوتة زرگران .
-
گاوتکیه
فرهنگ فارسی معین
(تِ یَ یا یِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) تکیه و متکای بزرگ طولانی که بزرگان چون بر مسند نشینند آن را بر پشت گذارند.
-
بالش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) = بالشت : وسیله ای به شکل کیسه چهارگوش که آن را با مادة نرمی مثل پر، پنبه ، پشم شیشه یا اسفنج پر کرده و در هنگام خواب یا استراحت سر را روی آن می گذارند، متکا، مسند.
-
پیشگاه
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - نزدیک تخت پادشاه ، بالای مجلس . 2 - پادشاه ، افراد محتشم . 3 - تخت ، مسند. 4 - جلو ایوان . 5 - فرشی که پیش در بگسترانند.