کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسلمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مسلمان
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ) [ ع . ] (اِ.) پیرو دین مبین اسلام . ؛ ~ نشنود کافر نبیند کنایه از: تحمل رنج بسیار شدید.
-
جستوجو در متن
-
مسلم
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) [ ع . ] (اِفا.) مسلمان .
-
مادام
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) خانم ، بانو، در خطاب به بانوان شوهردار غیر مسلمان .
-
پان اسلامیسم
فرهنگ فارسی معین
(نْ اِ) [ لا. ] (اِ.) نام نهضتی که رهبران مسلمان در قرن نوزدهم برای احیای قدرت اسلام و مسلمانان به راه انداختند.
-
ثقة الاسلام
فرهنگ فارسی معین
(ثَ قِ تُ لْ اِ) [ ع . ] (اِمر.) مورد اعتماد اسلام (عنوانی احترام آمیز برای روحانیان مسلمان ).
-
دوازده
فرهنگ فارسی معین
امامی ( ~. اِ) (اِمر.) مسلمان شیعه معتقد به امامت علی بن ابی طالب و یازده فرزند و فرزند زاده اش .
-
نامسلمان
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ) [ فا - ع . ] (ص .) 1 - آن که مسلمان نیست ، کافر. 2 - دشنام گونه ای است مسلمانان را. 3 - سنگدل ، قسی القلب .
-
محکم
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ کَّ) [ ع . ] (اِمف .) مردی مسلمان که او را اختیار دهند میان قتل و کفر و او قتل را قبول کند و اسلام خویش راحفظ نماید.
-
ذمه
فرهنگ فارسی معین
(ذِ مِّ) [ ع . ذمة ] (اِ.) 1 - کفالت ، ضمانت . 2 - عهد، پیمان . ؛ اهل ~ اهل کتاب از زرتشتیان ، یهودیان و ترسایان که در سرزمین مسلمان زندگی کنند (با شروط ذمه ).
-
واجب
فرهنگ فارسی معین
(ج ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - لازم ، ضروری . 2 - فعلی که عمل بدان لازم است و ترکش گناه دارد. 3 - سزاوار، شایسته . 4 - مایحتاج . ؛~ عینی واجبی که هر فرد مسلمان مکلف است به شخصه انجام دهد. ؛ ~ کفایی واجبی است که چون بعض افراد آن را انجام دهند، تکلیف از ...