کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستقل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ قِ لّ) [ ع . ] (اِفا.) آزاد، مختار، دارای استقلال .
-
واژههای همآوا
-
مستغل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ غِ لِّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زمینی که از آن غله برداشت کنند. 2 - خانه یا دکانی که اجاره بدهند.
-
جستوجو در متن
-
آپارتمان
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - ساختمان ، عمارت . 2 - ساختمان مجزا و مستقل .
-
حیاط خلوت
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ وَ) (اِمر.) حیاط کوچک در پشت خانة مسکونی و مستقل از حیاط بزرگ .
-
کوانتوم
فرهنگ فارسی معین
(کُ تُ) [ فر. ] (اِ.) کوچک ترین مقدار هر کمیت فیزیکی که می تواند به طور مستقل وجود داشته باشد.
-
اپیزود
فرهنگ فارسی معین
(اِ زُ) [ فر. ] (اِ.) بخشی - گاهی مستقل - از یک مجموعة به هم پیوسته مانند فیلم یا قصه ، قسمت ، بخش .
-
آستین سر خود
فرهنگ فارسی معین
(سَ خُ) (ص .) 1 - دارای آستین بدون حلقه که به صورت یک پارچه بریده و دوخته شده است . 2 - (کن .) خودسر، به اختیار و خواست خود. 3 - مستقل از دیگران .
-
تریلوژی
فرهنگ فارسی معین
(تِ لُ) [ فر. ] (اِ.) اثری دارای سه بخش مستقل ولی مضمونی واحد و ارتباطی نزدیک به هم ، سه بخشی .
-
فدرال
فرهنگ فارسی معین
(فِ دِ) [ فر. ] (ص .) نوعی حکومت مرکب از دولت های مستقل ایالتی و یک دولت مرکزی که توسط مردم همة ایالت ها انتخاب می شود.
-
مانا
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نیروی مستقل مادی و روحانی که در همه جا پراکنده است و در همة شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد.
-
بالاخانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِمر.) ساختمان کوچک با یک یا چند اتاق در قسمت فوقانی خانه و مستقل از آن . ؛ ~ را اجاره دادن کنایه از: عقل سالم نداشتن ، سخنان پریشان و نامربوط گفتن .
-
وند
فرهنگ فارسی معین
(وَ) لفظی است که خود معنی مستقل ندارد بلکه همیشه با کلمه ای دیگر ترکیب می شود تا معنی تازه بسازد. هرگاه پیش از کلمه واقع شود پیشوند و هرگاه در آخر کلمه بیآید پسوند نامیده می شود.
-
دیفرانسیل
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - دستگاهی در اتومبیل که نیروی لازم را به چرخ ها منتقل می سازد. 2 - در ریاضی حاصل ضرب مشتق تابع در نمو متغیر مستقل . (فره ).