کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مست
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] (ص .)1 - شراب خورده ، خارج شده از حالت طبیعی به علت خوردن شراب . 2 - بی هوش ، مدهوش . 3 - کسی که به علت داشتن مال و مقام و غیره بسیار مغرور باشد. ؛ ~ُ ملنگ (عا.) شاد و خوشحال و سردماغ .
-
مست
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ په . ] (اِ.) گله ، شکوه ، شکایت .
-
واژههای مشابه
-
سیاه مست
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر.) بسیار مست .
-
جستوجو در متن
-
پیان
فرهنگ فارسی معین
(ص .) مست مست ، مستی که سر از پای نشناسد.
-
پاتیل
فرهنگ فارسی معین
(ص .) (عا.) سیاه مست .
-
نشوان
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .) مَست .
-
شراب زده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دِ) (ص مف .) 1 - کسی که بر اثر بسیار خوردن شراب ، دیگر میلی به آن ندارد. 2 - مست ، بسیار مست .
-
سکران
فرهنگ فارسی معین
(سَ کْ) [ ع . ] (ص .) مست .
-
ملنگ
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ) (ص .) سرخوش ، مست .
-
گرست
فرهنگ فارسی معین
(گَ رَ) (ص .) سیاه مست .
-
گلست
فرهنگ فارسی معین
(گَ لَ) (ص .) سیاه مست .
-
مخمور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) مست ، خمارآلود.
-
خرست
فرهنگ فارسی معین
(خَ رَ) (ص .) سیاه مست ، طافح .