کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزین به پر طاووس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) 1 - گوشة شال ، روسری . 2 - بخش پایین دامنة لباس . ؛به ~و پای کسی پیچیدن با ایرادها یا آزارهای پیاپی کسی را به ستوه آوردن .
-
طاووس
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِ.) = طاوس : مرغی است از نوع ماکیان که پرهای زیبا دارد به ویژه نر آن که دُم چتری بسیار زیبایی دارد. پاهای این مرغ زیبا نیست که بر اساس برخی از افسانه ها ابلیس به صورت ماری بر پای آن پیچید و وارد بهشت شد.
-
لب به لب
فرهنگ فارسی معین
(لَ. بِ. لَ) (ص مر.) پر، مملو.
-
بادکنک
فرهنگ فارسی معین
(کُ نَ) (اِمر.) 1 - نوعی اسباب بازی از جنس لاستیک و به شکل کیسه که آن را پر باد می کنند. 2 - کیسه ای پر از هوا در ماهیان .
-
پر
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ په . ] ( اِ.) بال مرغ ، آن چه بر تن پرندگان روید. ؛~ و بال گرفتن شاد شدن ، به شوق آمدن . ؛~ و بال کسی را گرفتن از او حمایت کردن .
-
اکتیو
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ انگ . ] (ص .) فعال ، در حال کار، به کار انداخته شده ، پر تکاپو.
-
داوودی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.)نوعی گل درشت و پُر پر به رنگ - های سرخ ، زرد و سفید.
-
کیپ
فرهنگ فارسی معین
(ص .) (عا.) 1 - پر، انباشته ، به هم پیوسته . 2 - بسته . 3 - گرفته .
-
پر دادن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. دَ) (مص ل .) 1 - به کسی قوتِ قلب دادن . 2 - به کسی موقعیت رشد دادن .
-
پای خوشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ) ( اِ.)زمین پر از گل و لای که به سبب تردد مردم و حیوانات خشک و سخت شده باشد.
-
پرغازه
فرهنگ فارسی معین
(پَ زِ یا زَ) (اِمر.) = پرغزه : بیخ و بن و پر پرندگان که به گوشت بدن آن ها چسبیده است .
-
تکعیب
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - چهارگوشه ساختن چیزی . 2 - پر کردن ظرف . 3 - عددی را به توان سه رسانیدن .
-
سیخ پر
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص مر.) بچة پرنده که هنوز پرش خوب برنیامده و مانند خاری به نظر آید.
-
شش خنج
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خَ) (اِ.) گردکانی باشد که درون آن را خالی کنند و به جهت بازی قمار پر از سرب سازند.
-
کلاغ پر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ) (مص مر.) 1 - پریدن کلاغ . 2 - فرش کردن کف اتاق یا حیاط به طور لوزی به شکلی که گوشه های نظامی ها به هم متصل شود. ؛ تنگ ~ وقت غروب .