کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مزة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مزه
فرهنگ فارسی معین
(مَ زِ) (اِ.) 1 - طعم و چاشنی . 2 - (عا.) خوراکی مختصر که با مشروب خورند. 3 - لذت غذا. ؛ ~ دهان کسی را فهمیدن کنایه از:مقصود او را فهمیدن ، به قصد او پی بردن .
-
خوش مزه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ زِ) (ص مر.) آن چه که دارای طعم و مزة نیک باشد.
-
جستوجو در متن
-
لوس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = لس : چاشنی ، مزه .
-
چاشنی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص م .) 1 - مزه کردن ، چشیدن . 2 - مزه کردن غذا توسط کسی که مأمور این کار بود، پیش از غذا خوردن پادشاه .
-
تفال
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) آب دهن که از اثر مزة چیزی به هم رسد، تف .
-
حامض
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا. ص .) ترش ، ترش مزه .
-
خوشگوار
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ) (ص فا.) خوش مزه ، گوارا.
-
ذایق
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . ذائق ] (اِفا.) چشنده ، مزه گیرنده .
-
طعم
فرهنگ فارسی معین
(طَ عْ) [ ع . ] (اِ.) مزه . ج . طعوم .
-
گس
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص .) (عا.) مزه ای که دهان را می بندد.
-
لیموناد
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نوشابه ای است گازدار با مزة شیرین و ترش .
-
آب زیپو
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (اِمر.) (عا.) غذای آبکی ، رقیق و کمرنگ ، کم مایه و بی مزه .
-
ترش
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ په . ] (ص .) یکی از مزه ها، هرچه که طعم سرکه لیموترش و ... داشته باشد، ضد شیرین .
-
چشاننده
فرهنگ فارسی معین
(چِ یا چَ نَ دِ یا دَ) (ص فا.) کسی که مزة چیزی را به دیگری بچشاند.