کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرید
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) اراده کننده ، ارادتمند.
-
مرید
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (ص .) نافرمان ، بیرون رفته از فرمان خدا.
-
جستوجو در متن
-
خرقه باز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) (کن .) عاشق ، شیدا، مرید.
-
پیش کسوتی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - ع . ] (حامص .)1 - مقامی بالاتر از مرید و فروتر از شیخ . 2 - در ورزش ، کسی که بر دیگران سابقه بیشتری در آن ورزش دارد.
-
ارادت
فرهنگ فارسی معین
(اِ دَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) خواستن . 2 - (اِ.) خواست ،میل ، قصد. 3 - در فارسی علاقه مندی ، سرسپردگی مرید به مرشد. 5 - دوستی از روی اخلاص و بی ریایی .
-
ائمه
فرهنگ فارسی معین
(اَ ئِ مِّ) [ ع . ائمة ] (اِ.) جِ امام ؛ پیشوایان ، سران . ؛~ اطهار امامان شیعه . ؛~ جماعت پیش نمازان . ؛~ُالاسماء هفت اسم اول خداوند که «اسماء الهی » نامیده می شوند و عبارتند از: حی ، عالم ، مرید، قادر، سمیع ، بصیر و متکلم .