کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرگمایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مرگ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] (اِ.) مردن ، فوت ، قطع حیات ، از بین رفتن زندگی .
-
مایه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ په . ] (اِ.)1 - اصل ، اساس . 2 - واکسن . 3 - مال ، ثروت . 4 - باعث .
-
پیش مرگ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر.) 1 - کسی که حاضر است پیش از مرگ عزیزش بمیرد، قربانی ، فدا. 2 - کسی که پیش از پادشاه ، اندکی از غذای او را می خورد تا از سالم بودن آن اطمینان حاصل شود.
-
دست مایه
فرهنگ فارسی معین
( ~. یِ) (اِمر.) سرمایه .
-
مایه آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ دَ) (مص ل .) (کن .) بدگویی کردن ، سعایت کردن .
-
مایه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - ثروتمند، توانگر. 2 - گروهی از سپاهیان که در پس لشکر جای دارند. 3 - غلیظ ، مؤثر.
-
مایه کاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) (عا.) فروش کالا به ق یمت خرید.
-
مایه کوبی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .)(مص ل .)تزریق مایه (واکسن ) به بدن به منظور پیشگیری یا معالجة ناخوشی ها، واکسیناسیون .
-
جستوجو در متن
-
یامان
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) (عا.) نوعی باد است که اگر بیاید یا کسی بدان مبتلا گردد مایة مرگ او می شود.