کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرکب
فرهنگ فارسی معین
(مَ کَ) [ ع . ] (اِ.) هر آن چه بر آن سوار شوند.
-
مرکب
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ کَّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) ترکیب شده ، آمیخته شده . 2 - ماده ای سیاه رنگ که از دوده و مواد دیگر به دست می آید و از آن برای نوشتن و چاپ استفاده می شود.
-
جستوجو در متن
-
آمه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) ( اِ.) دوات ، جای مرکب .
-
زاگاب
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) مرکب سیاه .
-
زکاب
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) مرکب سیاه که با آن چیز نویسند.
-
ازایراک
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] حرف ربط مرکب ، زیرا که ، بدین جهت که .
-
ازیرا
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] حرف ربط مرکب ، زیرا، از آن جهت .
-
ازیراک
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] حرف ربط مرکب ، زیرا که ، از این جهت که .
-
دوات
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] (اِ.) ظرفی که در آن مرکب ریزند.
-
ملفق
فرهنگ فارسی معین
(مُ لَ فَّ) [ ع . ] (اِمف .) متشکل ، مرکب .
-
لیقه دان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمر.) دوات مرکب و شنجرف .
-
مازو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) شیرة درخت بلوط که از آن برای ساختن مرکب سیاه استفاده می کنند.
-
لگام انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ تَ) (مص م .) مرکب را از سرکشی باز داشتن .
-
مراکب
فرهنگ فارسی معین
(مَ کِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مرکب .