کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مري پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مری
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) مجرای غذا از حلقوم تا معده .
-
مری
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . مری ء ] 1 - (اِفا.) ریاکننده . 2 - (ص .) گوارا.
-
جستوجو در متن
-
چینه دان
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(اِ.) کیسه مانندی که در امتداد مری اکثر پرندگان قرار دارد و چینه وارد آن می شود.
-
حلق
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) بخشی از لولة گوارشی که بین دهان و مری قرار دارد، گلو.
-
ترشا
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (ص فا.) سوزشی که بر اثر ترشح اسید معده در مری و ناحیة سینه احساس می شود.
-
نشخوار
فرهنگ فارسی معین
(نُ خا) (اِ.) حالتی است در حیوانات نشخوارکننده که غذای نیم جویده را از راه مری به دهان برمی گردانند و دوباره می جوند.
-
نای
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - نِی ، ساز بادی . 2 - گلو، حلقوم . 3 - لوله ای غضروفی که از گلو به پایین جلوی مری قرار دارد و هوا را به شش ها می رساند.