کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرد روغن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چل مرد
فرهنگ فارسی معین
(چِ. مَ) (اِمر.) چوب گنده ای که پس در بسته گذارند.
-
سره مرد
فرهنگ فارسی معین
(سَ رَ یا رِ. مَ)(ص مر.) 1 - جوانمرد، نیکخواه . 2 - کارساز. 3 - برگزیده ، دانا.
-
عاقله مرد
فرهنگ فارسی معین
( ~ مَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) (عا.) کسی که دوران جوانی را گذرانده باشد.
-
کرد و مرد
فرهنگ فارسی معین
(کُ یا کِ یا کَ دُ مُ) (ص مر.) پست و فرومایه ، خرد و ناچیز.
-
جستوجو در متن
-
مسیح
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که با روغن مقدس مسح شده باشد. 2 - مرد بسیار سفر. 3 - (اِ.) نام حضرت عیسی .
-
سختو
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ معر. ] (اِ.) 1 - قسمی خوراک . طرز تهیة آن چنین است که رودة گوسفند را با گوشت و برنج و مصالح دیگر انباشته به روغن بریان کنند. 2 - کنایه از: آلت تناسلی مرد، قضیب .