کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مردن
فرهنگ فارسی معین
(مُ دَ) [ په . ] (مص ل .) فوت شدن ، از دنیا رفتن .
-
جستوجو در متن
-
دق کردن
فرهنگ فارسی معین
(دِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مردن ، از غصه مردن .
-
مرد
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِمص .) مردن ، مرگ .
-
جان کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) مردن .
-
توفی
فرهنگ فارسی معین
(تُ وَ فّ) [ ع . ] (مص ل .) درگذشتن ، مردن .
-
جان افشاندن
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ)(مص ل .) مردن ، جان دادن .
-
جان سپردن
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا سِ پُ دَ) (مص ل .) مردن .
-
از جان گذشته
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ ذَ تِ) (ص مر.) آن که برای مردن و کشته شدن آماده است .
-
از دست رفتن
فرهنگ فارسی معین
(اَ. دَ. رَ) (مص ل .) 1 - مردن ، هلاک شدن . 2 - بی اختیار شدن .
-
ارتحال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - کوچ کردن . 2 - رحلت کردن ، مردن .
-
پکیدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ دَ) (مص ل .) 1 - پاره شدن . 2 - ترکیدن ، مردن .
-
جابه جا
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق .) فوری ، بلافاصله ، که بیشتر با فعل مردن به کار برده می شود.
-
جان دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - مردن . 2 - مجازاً، نهایت تلاش و کوشش را کردن .
-
سرد شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) کنایه از: 1 - مردن . 2 - ناامید شدن .