کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مردد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مردد
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ دَّ) [ ع . ] (اِمف .) دودل .
-
جستوجو در متن
-
دو دل
فرهنگ فارسی معین
(دُ. دِ) (ص مر.) مردد، بی ثبات .
-
مذبذب
فرهنگ فارسی معین
(مُ ذَ ذِ) [ ع . ] (اِفا.) مردُد، دو دل .
-
پا به پا کردن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. کَ دَ) (مص ل .) 1 - مردد بودن . 2 - درنگ کردن .
-
تذبذب
فرهنگ فارسی معین
(تَ ذَ ذُ) [ ع . ] (مص ل .) دو دل شدن ، مردد بودن .
-
وسواسی
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) کسی که دارای وسواس است ، مردد، دو دل .
-
تلجلج
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ لُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - مردد بودن . 2 - در گفتن سخنی تردید داشتن .
-
متکرر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ کَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - دوبار کرده یا گفته شده . 2 - دو دله شونده ، مردد؛ ج . متکررین .
-
پا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) = پای : 1 - یکی از اندام های بدن از بیخ ران تا سرپنجه . 2 - واحدی برای طول برابر با یک قدم متوسط ، گام . 3 - بخش پایین هر چیزی . 4 - اساس ، پایه . 5 - (کن .) تاب و توان ، نیرو. ؛ این ~ آن ~ کردن (کن .) مردد بودن ، دو دل بودن . ...