کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتفع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرتفع
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ فِ) [ ع . ] (اِفا.) بلند و رفیع ، بلند شونده .
-
واژههای مشابه
-
مرتفع ساختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - برافراشتن ، بلند کردن . 2 - برطرف کردن ، از بین بردن ، رفع شده .
-
جستوجو در متن
-
شاهق
فرهنگ فارسی معین
(هِ) [ ع . ] (اِفا.) بلند، مرتفع .
-
شامخ
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (ص .) مرتفع ، بلند.
-
شیرجه
فرهنگ فارسی معین
(جِ) (اِمر.) پرش از جایی مرتفع در آب .
-
منیف
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (ص .) بلند، مرتفع ، برآمده .
-
بلندپایه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ی ِ) (ص مر.) 1 - مرتفع ، عالی . 2 - صاحب شأن .
-
برج سازی
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ معر - فا. ] (حامص .) ساختن ساختمان های بلند و مرتفع در جوامع شهری .
-
رفیع
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) 1 - بلند، مرتفع . 2 - بلند - قدر.
-
نهد
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هرچیز برآمده و مرتفع . 2 - پستان .
-
مستشرف
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رِ) [ ع . ] (اِفا.) مسلط ، مرتفع و بلند.
-
حیزوم
فرهنگ فارسی معین
(حَ زُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - وسطِ سینة ستور که جای بستن تنگ است . 2 - زمین مرتفع .
-
سامک
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (ص .) مرتفع . (?(سامکات (مِ) [ ع . ] (اِ.)دو ستارة سماک رامح و سماک اعزل در صورت های فلکی عوّا و سُنبله .