کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مربی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مربی
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ بّ) [ ع . ] (اِفا.) پرورش دهنده .
-
مربی
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ ب با) [ ع . ] (اِمف .) تربیت شده .
-
جستوجو در متن
-
لله
فرهنگ فارسی معین
(لَ لِ) (اِ.) مردی که مربی و پرستار کودک است .
-
آموزگار
فرهنگ فارسی معین
(زْ یا زِ) [ په . ] (ص .) 1 - معلم . 2 - معلم مدرسة ابتدایی . 3 - اندرزگوی . 4 - پرورنده ، مربی .
-
ادیب
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] (ص .) 1 - بافرهنگ ، دانشمند. 2 - دانای علم و ادب . 3 - معلم ، مربی .
-
پروراننده
فرهنگ فارسی معین
(پَ وَ نَ دِ)(ص فا.) 1 - مربی . 2 - غذا دهنده . 3 - به وجود آورنده .
-
شکره دار
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ رَ) (ص فا.) 1 - نگهبان و مربی مرغان شکاری . 2 - صیاد.
-
کاکا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - مربی خان زادگان ، للة بزرگ - زادگان ، اتابیک . 2 - غلامی قدیمی که در خانه پیر شده باشد.
-
مؤدب
فرهنگ فارسی معین
(مُ ءَ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) ادب آموزنده ، ادب آموز، تربیت کننده ، مربی . ج . مؤدبین .
-
اتابک
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ) [ تر. ] (ص مر.) 1 - پدربزرگ ، عنوانی که در دستگاه حکومتی سلجوقی به غلامان ترکی که از خود شایستگی نشان می دادند داده می شد و به عنوان مربی شاهزادگان تعیین می شدند. 2 - وزیر بزرگ .
-
تایم اوت
فرهنگ فارسی معین
(یْ اُ تْ) [ انگ . ] (اِ.) توقف بازی یا مسابقه برای مدتی کوتاه با اعلام داور و درخواست مربی به منظور تذکر نکات فنی به بازیکنان ، درنگ . (فره ).
-
رزرو
فرهنگ فارسی معین
(رِ زِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - یدک . 2 - (در بازی های تی می ) بازیکنی که در مواقع لزوم با نظر مربی جانشین بازیکن اصلی تیم شود. ذخیره (فره ). 3 - آن چه که برای استفادة کسی کنار گذاشته می شود.