کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراقب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مراقب
فرهنگ فارسی معین
(مُ قِ) [ ع . ] (اِ فا.) نگهبان ، مراقبت کننده .
-
جستوجو در متن
-
نگاهبان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) پاسبان ، مراقب .
-
رصید
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) مراقب ، مواظب .
-
هازیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) نگریستن ، مراقب بودن .
-
گوش داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) متوجه بودن ، مراقب بودن .
-
بپا
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص مر.) (عا.) مراقب ، نگهبان .
-
پا
فرهنگ فارسی معین
پی بودن (پِ. دَ) (مص ل .) مراقب بودن ، کاری را دنبال کردن .
-
پاسدار
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) نگهبان ، مراقب ، نگه داری کننده .
-
چشم نهادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ دَ) (مص م .) مواظب بودن ، مراقب بودن .
-
مواظب
فرهنگ فارسی معین
(مُ ظِ) [ ع . ] (اِ فا.) نگهبان ، مراقب .
-
گوشوان
فرهنگ فارسی معین
(مص مر.) = گوش بان : محافظ ، مراقب ، راعی .
-
ترصد
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ صُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - چشم داشتن . 2 - مراقب بودن .
-
طرقاق
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ مغ . ] (ص .) محافظ (شبانه )، نگهبان ، مراقب ، پاسدار.
-
مواظبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ ظِ بَ) [ ع . مواظبة ] (مص م .) مراقب بودن .