کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراحلی را طی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گام سپردن
فرهنگ فارسی معین
(س پُ دَ) (مص ل .) طی کردن ، طی کردن راه .
-
آخر
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (ص .) پسین ، پایان ، انجام . ؛~ ِ خط بودن کنایه از: پایان عمر را طی کردن .
-
اسپردن
فرهنگ فارسی معین
(اِ پَ دَ) (مص ل .) پی سپر کردن ، طی طریق کردن .
-
پیمایش
فرهنگ فارسی معین
(پِ یِ) (اِمص .) 1 - پیمودن ، طی کردن . 2 - اندازه گیری ، مساحت کردن .
-
قطع کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - بریدن . 2 - مسافت طی کردن .
-
ره کوبیدن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. دَ) (مص ل .) طی طریق کردن .
-
فرو نوشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ وِ تَ) (مص م .) طی کردن ، درنوردیدن .
-
گذاردن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - گذاشتن ، نهادن . 2 - طی کردن ، سپردن . 3 - منعقد کردن ، برقرار کردن .
-
برمالیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - نوردیدن ، طی کردن . 2 - بالا زدن آستین و پاچة شلوار.
-
پیمودن
فرهنگ فارسی معین
(پِ دَ) (مص م .) 1 - اندازه گرفتن . 2 - مساحت کردن . 3 - طی کرده راه .
-
طی کردن
فرهنگ فارسی معین
(طَ یّ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - گذشتن . 2 - درنوردیدن . 3 - مردن .
-
درنوردیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. نَ وَدَ) (مص م .) 1 - درهم پیچیدن . 2 - سپری کردن . 3 - پیمودن ، طی کردن راه .
-
دریانورد
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ وَ) (ص فا.) 1 - آن که با کشتی دریا را طی کند. 2 - ملاح .
-
آرد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) گردی که از کوبیدن و آسیاب کردن غلات به دست می آید. ؛ ~ خود را بیختن و الک خود را آویختن کنایه از: وظایف خود را طی سالیان انجام دادن و دیگر اخلاقاً موظف یا عملاً توان انجام کاری را نداشتن .
-
طی
فرهنگ فارسی معین
(طَ یّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) درنوردیدن ، پیمودن . 2 - پوشاندن ، پنهان کردن . 3 - (اِ.) ضمن ، لا، چیزی که لای چیز دیگر بپیچند.