کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدیون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدیون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) قرض دار، بدهکار.
-
جستوجو در متن
-
فامدار
فرهنگ فارسی معین
(مْ) (ص فا.) بدهکار، مدیون .
-
بدهکار
فرهنگ فارسی معین
(بِ دِ) (ص فا.) 1 - دارای بدهی . 2 - مدیون .
-
مقروض
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) کسی که به دیگری وام دارد، مدیون ، قرض دار، بدهکار.
-
مشغول الذمه
فرهنگ فارسی معین
(مَ لُ ذِّ مَُ) [ ع . ] (ص مر.) مدیون ، کسی که دین خود را اداء نکرده باشد.
-
مغرم
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد گرفتار وام ، مدیون . 2 - مرد اسیر محبت .
-
مهر
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِ.) 1 - آلتی از جنس فلز یا لاستیک که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش می کنند و از آن به جای امضاء در پای نامه ها و قراردادها استفاده می کنند. ؛ ~و موم کردن الف - بستن چیزی از طریق موم چسباندن به در آن و بعد مهر زدن به موم به طوری که به جز فرد...