کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدفوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدفوع
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - دفع شده ، رانده شده . 2 - گُه ، نجاستی که از مقعد انسان خارج شود.
-
جستوجو در متن
-
عن
فرهنگ فارسی معین
(عَ نْ) (اِ.) مدفوع انسان .
-
گه
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ په . ] (اِ.) مدفوع آدمی .
-
براز
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) سرگین ، مدفوع آدمی .
-
ریده
فرهنگ فارسی معین
(دِ یا دَ) (اِمف .) تخلیة شکم کرده ، مدفوع کرده .
-
غایط کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مدفوع کردن .
-
پیخ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - چرک ، شوخ ، مدفوع . 2 - قِی چشم .
-
تغوط
فرهنگ فارسی معین
(تَ غَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پلیدی انداختن . 2 - مدفوع کردن .
-
سنده
فرهنگ فارسی معین
(س دَ یا سِ دِ) (اِ.) مدفوع آدم ، گُه .
-
غایط
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ ع . غائط ] (اِ.) 1 - زمین پست . 2 - مدفوع انسان .
-
اجابت کردن معده
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ نِ مِ دِ) [ ع - فا. ] (مص ل .) قضای حاجت ، مدفوع کردن .
-
جعل
فرهنگ فارسی معین
(جُ عَ) [ ع . ] (اِ.)سرگین غلطان ، حشره ایست که روی مدفوع حیوانات می نشیند.
-
ریدمان
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (اِمص .) 1 - ریدن . 2 - مدفوع . 3 - (عا.) انجام کاری یا گفتن چیزی از روی ناشی گری که باعث خرابی شود.
-
ریدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - مدفوع کردن ، تخلیة شکم کردن . 2 - کنایه از: خرابکاری کردن ، کثافت کاری کردن .