کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مداد
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مرکب . 2 - نوعی قلم که دارای مغزی به رنگ های مختلف است که از آن برای نوشتن یا نقاشی کردن استفاده می کنند.
-
واژههای مشابه
-
مداد تراش
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) [ ع - فا. ] (اِ.) وسیله ای با یک تیغة ثابت یا چرخان برای تیز کردن یا تراشیدن نوک مداد.
-
مداد پاک کن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ) [ ع - فا. ] (اِ.) وسیله ای از ترکیبات لاستیک برای زدودن اثر مداد.
-
جستوجو در متن
-
گرافیت
فرهنگ فارسی معین
(گِ) [ فر. ] (اِ.) نوعی زغال که از آن در ساختن مداد استفاده می کنند.
-
حبر
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مداد، مرکب . 2 - دانشمند یهود.
-
نوشت افزار
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (اِمر.) لوازم نوشتن از کاغذ و قلم و مداد و غیره ، لوازم التحریر.
-
اتود
فرهنگ فارسی معین
(اِ تُ) [ فر. ] 1 - (اِ.) طراحی مقدماتی . 2 - مداد نوکی . 3 - (اِمص .) مطالعه و تحقیق مقدماتی ، بررسی .
-
خودکار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) 1 - دستگاه و آلتی به خودی خود کار می کند، اتوماتیک . 2 - مداد خودنویس .
-
سیاه قلم
فرهنگ فارسی معین
(قَ لَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) نوعی نقاشی که در آن فقط با قلم و مرکب سیاه یا مداد کار شده باشد.
-
آب سیاه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِمر.) 1 - نوعی بیماری چشمی که باعث تیرگی و نابینایی چشم می شود. 2 - حادثه . 3 - مداد، مرکب . 4 - آبی که تیره و رنگ آن تیره باشد.
-
گزار
فرهنگ فارسی معین
(گُ)1 - (ص فا.) در ترکیب با بعضی واژه ها معنای گزارنده می دهد. مانند: نمازگزار. 2 - (اِ.) طرح یا نقشی که با مداد آن را روی کاغذ یا پارچه می کشند و بعد رنگ می کنند.