کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخلوط کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هم زن
فرهنگ فارسی معین
( ~. ز) (اِمر.) وسیله ای برای مخلوط کردن ، به ویژه مخلوط و همگن کردن مواد غذایی مایع .
-
تخلیط
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - درهم کردن ، مخلوط کردن .
-
در
فرهنگ فارسی معین
هم کردن ( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - مخلوط کردن . 2 - آشفته کردن .
-
سرشتن
فرهنگ فارسی معین
(س رِ تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - آغشته کردن ، مخلوط کردن . 2 - خمیر کردن . 3 - آفریدن .
-
تعریق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شراب را با کمی آب مخلوط کردن . 2 - عرق کردن .
-
شیبانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - مخلوط کردن . 2 - فریفته ساختن . 3 - لرزانیدن .
-
آمیختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - درهم کردن یا شدن ، مخلوط کردن یا شدن .2 - معاشرت . 3 - همخوابگی . 4 - جفت گیری .
-
خاگینه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِمر.) خوراک ساده ای که از مخلوط کردن زرده و سفیدة تخم مرغ و سرخ کردن آن در روغن درست می شود.
-
مزج
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) آمیختن ، درهم آمیختن ، مخلوط کردن . 2 - (اِمص .) آمیزش ، اختلاط .
-
پاشویه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) شستن پای بیمار با آب گرم مخلوط به نمک یا خردل و مانند آن برای پایین آوردن تب بیمار.
-
میکسر
فرهنگ فارسی معین
(س ) 1 - (ص فا.) آن که میکس می کند، میکس کننده . 2 - (اِ.) وسیله ای برای هم زدن و مخلوط کردن مواد غذایی ، همزن (فره ). 3 - دستگاهی با محفظه ای خمره ای شکلِ گردان برای ساختن بتون .
-
ته نشست
فرهنگ فارسی معین
(تَ. نِ شَ) 1 - (مص مر.) رسوب کردن مواد موجود در آب ها. 2 - (اِمر.) ماده ای که در آب رودها و مرداب ها و دریاها رسوب می شود. 3 - طبقه ای از زمین که نتیجة رسوب مواد محلول یا مخلوط در آب دریاها و رودهاست . 4 - آن چه ته نشین می شود.
-
سندروس
فرهنگ فارسی معین
(سَ دَ) [ معر - یو. ] (اِ.) 1 - سرو کوهی . 2 - صمغی که از گونه ای سرو کوهی استخراج می شود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمناً از آن در ساختن دانة تسبیح یا گردن بند استفاده می کرده اند، از مخلوط سندروس و روغن بزرک روغنی به نام روغن کمان حاصل می کرده ...
-
چسب
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) ماده ای چسبنده که با آن دو قطعه از هر چیزی را به هم بچسبانند. به ویژه انواع صنعتی آن که ترکیب های گوناگون دارد: چسب چوب ، چسب آهن ، چسب صحافی و غیره . ؛ ~ زخم نوار چسب دار و استرلیزه شده برای زخم بندی . ؛~ قطره ای هر نوع چسب مایع فوری ...