کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخصوص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخصوص
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) خاص ، ویژه .
-
جستوجو در متن
-
هفتگی
فرهنگ فارسی معین
(هَ تِ) مربوط یا مخصوص به یک هفته .
-
ساچوق
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.)حقوق و عوارض مخصوص پذیرایی .
-
پالانی
فرهنگ فارسی معین
(اِ. ص .) اسبی که مخصوص بار و بنه بردن است ، نه برای سواری .
-
پرس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] (اِ.) سهم غذا مخصوص یک نفر.
-
دامپزشک
فرهنگ فارسی معین
(پِ زِ) (اِمر.) پزشک مخصوص جانوران .
-
زایشگاه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِمر.) بخش مخصوص زایمان در بیمارستان .
-
زورخانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِمر.) محل مخصوص ورزش های باستانی ، باشگاه .
-
سیلو
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) انبار مخصوص نگهداری غلات و مانند آن .
-
قرق
فرهنگ فارسی معین
(قُ رُ) [ تر. ] (اِ.)جایی که مخصوص اشخاص خاصی باشد و از ورود دیگران به آنجا جلوگیری شود.
-
قلق
فرهنگ فارسی معین
(قِ لِ) [ تر. ] (اِ.) عادت مخصوص ، خوی خاص .
-
آرم
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.)علامت و نشانه ای که مخصوص یک ادارة دولتی یا هر مؤسسة دیگری باشد، نشانه (فره ).
-
اختصاصی
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) منسوب به اختصاص . خصوصی ، مخصوص ، ویژه .
-
تعزیه خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص فا.) کسی که در تعزیه وظیفه ای را ایفا کند و اشعار مخصوص را خواند.