کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخالفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخالفت
فرهنگ فارسی معین
(مُ لَ فَ) [ ع . مخالفة ] (مص ل .) عدم موافقت ، ضدیُت .
-
جستوجو در متن
-
جبهه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ)(مص ل .) مخالفت کردن .
-
معاندت
فرهنگ فارسی معین
(مُ نَ دَ) [ ع . معاندة ] (مص ل .) مخالفت کردن ، دشمنی کردن .
-
مغایرت
فرهنگ فارسی معین
(مُ یِ رَ) [ ع . مغایرة ] (مص ل .) مخالفت ، غیر هم بودن .
-
پست مدرنیسم
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ انگ . ] (اِ.) = پسامدرنیسم : گرایشی در ادبیات و هنر و معماری و تفکر اواخر سدة بیستم در مخالفت با مدرنیسم .
-
خلاف
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) ناسازی ، مخالفت . 2 - (ص .) ضد، مخالف . 3 - ناحق ، دروغ .
-
منافات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . منافاة ] (مص ل .) 1 - یکدیگر را راندن و دور کردن . 2 - مخالفت ، ضدیت .
-
مناقضه
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ ضَ یا ض ) [ ع . مناقضه ] (مص ل .) مخالفت کردن ، سخن برخلاف یکدیگر گفتن .
-
نه و نو کردن
فرهنگ فارسی معین
(نَ هُ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) مخالفت کردن ، بهانه آوردن برای انجام ندادن کاری .
-
لج
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . لجُ ] (مص ل .) ستیزه کردن ، پافشاری در عناد و کینه . ؛ سرِ ~ ~افتادن (کن .) عصبانی شدن ، مخالفت کردن .
-
مضادت
فرهنگ فارسی معین
(مُ دَّ) [ ع . مضادة ] 1 - (مص ل .) مخالفت کردن با یکدیگر. 2 - (اِمص .) ضدیت ، خلاف .
-
محافظه کار
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ یا فِ ظَ یا ظِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که طرفدار سنن و آداب گذشته است و با بدعت ها و تشکیلات جدید مخالفت می ورزد.
-
ابرو
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) مجموع موهای روییده بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاسة چشم زیر پیشانی . ؛~ بالا انداختن بی میلی نشان دادن ، مخالفت کردن . ؛خم به ~ نیاوردن تحمل کردن مشقت و ناله نکردن .
-
تبلیغات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص . اِ.) ج . تبلیغ . 1 - هر گونه فعالیتی که در جهت هواداری یا مخالفت کسی یا چیزی باشد. 2 - اداره ای که وظیفة آن پخش اخبار و پیام ها و مطالب دیگر به وسیلة مطبوعات ، رادیو، تلویزیون و غیره میان مردم است .